فاطمه ریسنده
در زمانه های قدیم در یک شهر بسیار دور در غرب دختری به نام فاطمه زنده گی میکرد او دختر یک ریشنده پولداری بود. که ریشیدن را به دختراش یاد داده بود. یک روز پدراش به او گفت: "بیا دخترام که ما به سفر میرویم. من در بحر میانه کاری دارم و ممکن تو در سفر کدام جوانی زیبایی را برای شوهر شدن ات پیدا کنی." . . .
برای مطالعه ادامه داستان، لطفاً روی گزینه "پی دی اف" که در زیر آمده است، کلیک کنید.
Comments
0 comment(s) so far
Please login to add comments.