افغُانستُانی ݜچي هوړُاجيلی او آندېي بېخا

فلټر
File 1
docx Please login to download this file.
File 2
pdf Please login to download this file.

فردا

     
1487 views
0

شب فرارسیده بود؛ همه جا تاریک و سرد بود، درختانِ پارکِ کنار رودخانه در تیره­‌گی شب چونان اشباح غول­‌پیکرِ یخ بسته به نظر می‌رسیدند. چند تنی که این جا و آنجا زیر آن اشباح غول­‌پیکر تا لحظاتی قبل، مشغول قدم زدن بودند، اینک عجله داشتند تا پیش از این که سرمای جانگذار زمستان خون را در رگ‌های شان منجمد بسازد، خود را به خانه‌های شان که در آن سوی رودخانه، در شهر موقعیت داشت، برسانند. پس از لحظاتی پارک خالی و خلوت شد؛ خالی و خلوت حتا از پرنده‌گان و سنجاب‌های کوچک درختی؛ همه به خانه ها و لانه‌های شان رفته بودند. (از متن داستان)

 


About this resource
Resource type

مطالعه

ليکندرو

کاوه آهنگر

خور تهندرو

درخت دانش

چُاپ تهيلُا حق

دامنه عمومی / CC 0

0 Comment(s)