افغُانستُانی ݜچي هوړُاجيلی او آندېي بېخا

فلټر
File 1
pdf Please login to download this file.

ارسلان می‌ترسد

     
751 views
0

رسلان: «شَمال؟» اَوستا: «بله، شَمال. شَمال می‌تانه بسیاری چیزا ره حرکت بِته. لباسای سر طناب، پرده‌های اتاق، حتی می‌تانه شاخ‌وبرگای درختا ره تکان بِته.» ارسلان با شنیدن این جمله فوراً به طرف درختی دوید. زیر درخت رفت و ایستاد. با دقت زیاد به حرکت برگ‌های درخت دید و گفت: «خوب! حالی فامیدم که شما ره شَمال تکان می‌ته.»


About this resource
ليکندرو

فرشته مهدی

خور تهندرو

گهواره

چُاپ تهيلُا حق

0 Comment(s)