روباهی که چوپان شد
بود نبود یک زن مالدار بود که چند تا گوسپند، بز و گاو داشت. او یک روز به این فکر افتاد که چوپانی پیدا کند تا گوسپندها، بزها و گاوهایش را بچراند. به این خاطر از خانه بیرون شد و به راه افتاد. رفت و رفت، دید که خرسی به طرفش مىآید.
خرس از زن پرسید:
- کجا مى روى؟
زن گفت:
- مى خواهم براى گوسپندانم یک چوپان پیدا کنم.
خرس پرسید:
- میخواهى من چوپان گوسپندانت باشم؟
زن گفت:
- خوب است، اما پیش از آن میخواهم صدایت را بشنوم. بگو چطوری گوسپندها را صدا میکنی تا به خانه برگردند؟
خرس صدا کشید:
هوووووغ!
برای دریافت نسخه این کتاب لطف نموده به لینک زیر مراجعه نمایید.
Comments
0 comment(s) so far
Please login to add comments.