File 1
pdf Please login to download this file.File 2
docx Please login to download this file.پلکهایش را روی هم گذاشته بود، چشمانش را بسته بود واشکهایش همچو مروارید از گوشهٔ چشماش با سیاهی سُرمهاش یکجا شده واز صورت ماهگونش سرازیر میشد.ولی بازهم از زیباییاش چیزی کاسته نشده بود، در آن لباس سفید که دیگر همچون ماه شب چهارده میدرخشید.شبیه عروسکی شده بود که فقط باید در شیشه فروشگاهِ میگذاشتی و به آن مینگریستی. . . این داستان را یلدا رفیعی نوشته است.
About this resource
Available in the following languages
Resource level
هر گونه سطحResource type
لِکِکال
یلدا رفیعی
چرکن کيکالا
جواز/ چاپس حق دارکاليى
