×

چشم هایش


شهر تهران خفقان گرفته بود، هیچکس نفسش درنمی آمد، همه از هم می ترسیدند، خانواده ها از کسانشان می ترسیدند، بچه ها از معلمینشان، معلمین از فراشها، و فراشها از سلمانی و دلاک ؛ همه از خودشان میترسیدند، از سایه شان با داشتند. همه جا، در خانه، در اداره، در مسجد، پشت ترازو، در مدرسه و در دانشگاه و در حمام مامورین آگاهی را دنبال خودشان می دانستند. در سینما، موقع نواختن سرود شاهنشاهی همه به دور و بر خودشان می نگریستند، مبادا دیوانه یا از جان گذشته ای برنخیزد و موجب گرفتاری و دردسر همه را فراهم کند. سکوت مرگ آسانی در سرتاسر کشور حکمفرما بود. همه خود را راضی قلمداد می کردند. روزنامه ها جز مدح دیکتاتور چیزی نداشتند بنویسند. مردم تشنه خبر بودند و پنهانی دروغهای شاخدار پخش می کردند. کی جرأت داشت علنا بگوید که فلان چیز بد است، مگر ممکن می شد که در کشور شاهنشاه. حیزی بد باشد….

برای باز کردن این مطلب، لطفاً روی دکمه‌ی "داونلود" در پایین کلیک کنید.‎

 واژه‌نامه

فایل: شماره شناسایی

pdf

Please login to download this file.

پیرامون این منبع

نویسنده

بزرگ علوی

زبان‌های موجود

English

فارسی

پښتو

ازبیکی

منجی

نورستانی

سوجی

شغنانی

پشه یی

جواز/مجوز

CC BY / CC BY-SA

نظرات

0 نظراتی که تا به حال رسیده است

لطفا برای گذاشتن نظرات وارد سیستم شوید.