گول! (داستانی برای نوجوانان)
حنا هر روز جمعه از پنجرهی آشپزخانه دخترانی را میبیند که فوتبال بازی میکنند. او نیز میخواهد فوتبال بازی کند. اما، قناعت دادن پدر و مادر کار آسانی نبود. آیا او موفق خواهش شد عضو این تیم شود؟ آیا او خواهد توانست بدود، توپ را شوت کند، گول بزند و آزادی را تجربه کند؟ این داستان توسط عبدالرحیم احمد پروانی به فارسی برگردان شده است.
نظرات
0 نظراتی که تا به حال رسیده است
لطفا برای گذاشتن نظرات وارد سیستم شوید.