پسر هوشیار و حیوان خطرناک
بود نبود، یک پسر بسیار هوشیار بود که در قریه ای زنده گی می کرد. نزدیک آن جا یک قریه ی دیگر هم بود که او آنرا ندیده بود. وقتی او به اندازه ای بزرگ شد که می توانست به تنهایی جایی برود، با خود فکر کرد که دلش می خواهد آن قریه ی دیگر را ببیند. . . برای مطالعه ادامه داستان، لطفاً روی گزینه پی دی اف که در زیر مشاهده می کنید، کلیک کنید.
Comments
0 comment(s) so far
Please login to add comments.