×

سعادت، محور یادگیری


سعادت، محور یاد گیری

نویسنده: دیباشیس چترجی  

برگردان: عبدالرحیم احمد پروانی

ما همه وامدار گروه  رو به انقراضی هستیم که گورو Guru یا "پیر" خوانده می شود. من چندین پیر (استاد) در زنده گی خود داشته ام. از آن شمار، کسی که بیشتر در خاطرم مانده است، استادی است که به ندرت تدریس می کرد. او کسی بود که تدریس را زنده گی می کرد. او "استاد احتیاط" بود. به این معنی هر گاهی که استاد اصلی یک مضمون غیر حاضر می بود، به آن صنف می رفت. اما او موضوعاتی را تدریس می کرد که گر چه گاه گاهی با موضوع درس اصلی ارتباطی نمی داشت، اما  مضمون اصلی – یعنی خود دانشجو را هدف می گرفت. آن استاد به راستی شگفت انگیز بود. وقتی متاثر می شد، شما می توانستید تاثر را در تمام صورتش مشاهده کنید و اما زمانی که می خندید، می توانستید همه دندان های باقیمانده او را، به شمول دندان فرسوده یی را که طلا پوش کرده بود، ببینید.

استاد درس های مربوط به علوم انسانی را جادویی می ساخت. درس های کیمیای او یک نمایش آواز و تصویر بود. او مجموعه یی از تعاملات کیمیاوی را، با استفاده از قدرت خیال چنان زنده به تصویر می کشید گویی مویک نقاشی بر دست گرفته و آن را روی تابلو نقش می کند.

بسیاری از استادان اثر بخشی سخنان خود روی دانشجویان را دست کم می گرفتند. سخن استادان از چنان قدرتی روی روح و جسم دانشجویان برخوردار است که می تواند مسیر یک نسل را کاملاً تغییر دهد. یکی از عباراتی که شدیداً روی من اثر گذاشته است، سخنی بود که یکی از استادان اکثراً بر زبان می آورد. او می گفت: زنده گی خود را وقف پیامد های مسایل کنید. آنچه که پیامد یک مسئله برای او به شمار نمی رفت، تجزیه و تحلیل بیش از حد بود. او می گفت: بیش از حد در کَله خود زنده گی نکنید. اگر دانشجویی، بخشی از مجموعه درس ها را فرا نمی گرفت، او تلاش می کرد راهی را بیابد تا با تغییر شیوه تدریس درس مذکور را برای دانشجو قابل فهم بسازد.

استاد من عقیده داشت که آموزش عمدتاً  القاء اعتماد در وجود دانشجو ها بر توانایی های خود شان است. حل پیچیده ترین مسایل را به بهترین دانشجویان خود واگذار می کرد. بهر اندازه یی که آنان به مغز خود فشار می آوردند تا مسئله یی را حل کنند، به همان اندازه حس اعتماد به خود، به عنوان یک دانشجو در وجود شان رشد می کرد. من دریافتم مغزی که با مسایلی که حل آن ها قابل پیش بینی است، درگیر است، مناسب یادگیری نمی باشد. مسیر های پیش بینی شده، رویدادهای قابل پیش بینی، مغز را خوابیده نگه می دارند.  آموزگاران بزرگ با پرسیدن غیر منتظره ترین پرسش ها؛ توانایی شگرفی در بیدار ساختن بخش های به خواب رفته مغز را دارند. آن ها می آموزانند که این پدیده بیداری نه در امتداد پاسخ ها، بلکه در ژرفنای پرسش های ما روی می دهد. یکی از پرسش هایی که همه عمرم را صرف آن می توانم بکنم، این است که: "اگر اسباب زنده گی برای زنده گی است، پس زنده گی برای چیست؟" استادم من را یاد داد که وحدت را در زنده گی ببینم. او می گفت: " اگر همه ابحار جهان بخشکند، شما نه کشورهای مختلف، بلکه مجموعه واحدی از زمین را می بینید." یک آموزگار متوسط آموزش را به یا و همه شمول تقسیم می کند: سوسیالست یا کاپیتالست، هنر یا فناوری (تکنولوژی). اما یک آموزگار خوب می گوید: به درخت .... نگاه کنید و ببنید که مثل یک قطعه میخانیکی چگونه آب را مثل یک پمپ می پاشاند، بدون اینکه به محیط زیست صدمه وارد کند. در وجود درخت .... شما هنر و فن آوری، هر دو را می توانید با هم مشاهده کنید. آموزگار خوب جانبداری نمی کند، بلکه جوانب را با هم نزدیک می سازد. آموزگار کسی است که برای ما یاد می دهد چگونه وحدت در اشیاء را دریابیم.

آموزنده ترین لحظات زنده گی من با استاد، لذتبخش ترین لحظات زنده گی من اند. به نظر می رسد بسیاری از آموزگاران این لذت را به خاطر نمی داشته باشند. سعادت، اساس فرآیند آموزش است.  این لحظات، لحظات سرشار از لذت ناشی از ایجاد و خلق است که ذهن انسان را آزادی می بخشد. آموزش پیگیری سعادت است که در درون ما نهفته است. آموزگار من همیشه یکی از گفته های آرتور شوپنهاور، فیلسوف آلمانی را تکرار می کرد. شوپنهاور گفته بود: "یافتن خوشبختی در درون ما دشوار است، اما یافتن آن در جای دیگری ناممکن."

برای دریافت نسخه پی دی اف و یا ورد، لطفاً به یکی از گزینه های زیر کلیک کنید.

Please click the button(s) below to download the resource(s)

 Glossary

File 1

docx

Please login to download this file.

File 2

pdf

Please login to download this file.


About this resource

Author

Translator

Subject Area

License

Comments

0 comment(s) so far

Please login to add comments.